Репост из: راوی | محمد حسین حیدری
🔴 «رپِ رَجیم» در دیالکتیک با بهشت | نگاهی به «خواب راحت» از حسین رحمتی
🔻قسمت یک از دو
[استفاده از هندزفری برای بهتر شنیدن، توصیه میشود. نسخه باکیفیت «خواب راحت» از اینجا قابل دریافت است: https://t.me/ravi_heydari/215].
دو فقره رفیق از اول تا آخر با هم احوالپرسی و معاشرت میکنند. ماجرای پیچیدهای ندارد اما در عین حال روایتش از بیخ بحرانزده است، چون یک طرف مکالمه مرده. «خواب راحت» از حسین رحمتی (متخلص به حصین) اثر تامل برانگیزی است و در گستره رپفارسی نظیر ندارد. ضمنا از معدود آثار حصین است که ردهبندی سنی ندارد و از این جهت نیز استثناء به حساب میآید.
اثر از سه پرده (وِرس) تشکیل شده که جملگی مبتلا هستند به ادبیات و هنر نویسندگی اما پرده آخر چیز دیگری است. یعنی وقتی که نوبت سعید میشود تا از بهشت به پرسشهای حصین در پردههای اول و دوم جواب دهد؛ چه جوابی و چه جواب دادنی ...
دیالوگ حصین با شنیدهها و مشهورات عوام درباره ظواهر بهشت آغاز میشود و تا انتهای پرده دوم پیش میرود. برخلاف انتظار، در خواب راحت قرار نیست اوصاف آن دنیا از زبان «سعید»ی شنیده شود که خودش ساکن آن دنیاست. مؤلف انتظار طبیعی مخاطب را برآورده نمیکند و ما اوصاف بهشت را از قول «حصین»ی میشنویم که هنوز اینجاست و آلوده به زندگی. بدین ترتیب آرتیست با تبر میزند وسط الگوریتم ذهن مخاطب و منطقِ استاتیکش را مختل میکند، به جرم تنزل تا حضیض عادت. اینجا باید پرسید: «آیا تصادفی خرق عادت کرد؟! یا حرکت اضافهای بود، محضِ خودنمایی؟! یا اینکه نه، انحراف از معیار، آگاهانه و در خدمت روایت رقم خورد؟!» جلوتر باید معلوم شود.
دیالوگ حصین در پرده دوم، انتقادی و نفسگیر است و چقدر هم دقیق و برخورنده اما هنوز دلسوزانه، سرپا و غیرتی، رذایل فردی و اجتماعی را به رویمان میآورد. حصین روایت انتقادیاش را از زندگی و اجتماع ارائه میدهد اما در قالب سوال از سعید. از «آن طرف» میپرسد اما «این طرف» را مینوازد. «اون ورام صحبت قدرته؟!» کنجکاوی حصین درباره غایت حیات به نقد اجتماعی و سیاسیاش ضمیمه شده تا به جای چهار پرده، شنونده سه پرده باشیم. این یک «ایجاز روایی» است؛ آگاهانه و منحصر به فرد.
تکنیک مؤلف و آرایهیِ روایی او، تماشاگرپسند است اما تصادفی نیست. در خدمت پرده دوم است تا «ریتم روایت» تند و حس مرکزی بهتر منتقل شود؛ «ترس» که خودش از تنگنای وقت و ناامنی نشأت میگیرد. تا آخر معلوم نمیشود چرا و چطور اما به هر حال سیمِ حصین و سعید یک آن وصل شده و هر لحظه ممکن است تماس میان این دنیا و آن دنیا قطع شود. هیچ تضمینی هم برای تکرارش وجود ندارد. پس باید وقت را تلف نکرد و میدان داد به ایجاز تا همه چیز را در هم بچپاند.
مهمترین کنجکاوی بشر، سردرآوردن پیش از موعد از غایت هستی و راه یافتن به غیب است. اگر چنین فرصتی دست بدهد، ما چگونه از آن استفاده میکنیم؟! حتما ما هم مثل حصین اصرار میکنیم: «از اون ور بگو ...».
حصین در «خواب راحت» یا در بستر هر امکان دیگری، چنین امتیازی نصیبش شده اما اینجا اتفاقی نامطلوب رخ میدهد. در جریان این لحظات نادر، کوتاه و ناامن، تلخیهای کشنده زندگی، پابرهنه میپرند وسط سوالهای حصین از سعید. شکوهها عملا نوبت او را ملّاخور میکنند. حصین ناتوان از مقاومت، تسلیم درد میشود و اجازه میدهد شکایت از زندگی جملاتش را ببلعد و دیالکتیک با بهشت به دردل با رفیق جینگ تقلیل یابد. دردِ حیات را بهتر از این نمیشود فریاد کشید. لاجرم باید بزرگترین فرصت را ذبح کرد تا صدای شکستن استخوانها گوش آسمان را بخراشد.
الان معلوم شد آنچه را که «ایجاز روایی» نامیدیم، همزمان به یک معنا «ایهام روایی» هم هست و ترجمان دو حس دور و نزدیک. به بیان دیگر ایجاز در روایت به ایهام در روایت انجامیده. اما چطور؟! از یک سو چنان که رفت «ریتم روایت» سرعت میگیرد تا حسِ ترس از ناامنیِ تماس، به شنونده تزریق شود و از سوی دیگر شکوه از رنجها، یک فرصت تاریخی را از حصین میدزدد تا نشان دهد مصائب طاقت فرسای حیات در جهان مدرن چقدر مهیب و مستبد هستند؛ «احساس یأس».
خلق این مقدار از جزئیات هدفمند و معنادار در خدمت روایت، حیرتانگیز، حاصل بلوغ هنرمند و بیتردید پیآمد یک تجربه باطنی است. همین جزئیات معنادار است که سوار بر شاهکار آهنگساز (در این نسخه) شنونده را از جا میکَنَد و دنبال خودش میکشد تا در خودش غرق کند.
▪️ادامه در پست بعدی
@ravi_heydari
🔻قسمت یک از دو
[استفاده از هندزفری برای بهتر شنیدن، توصیه میشود. نسخه باکیفیت «خواب راحت» از اینجا قابل دریافت است: https://t.me/ravi_heydari/215].
دو فقره رفیق از اول تا آخر با هم احوالپرسی و معاشرت میکنند. ماجرای پیچیدهای ندارد اما در عین حال روایتش از بیخ بحرانزده است، چون یک طرف مکالمه مرده. «خواب راحت» از حسین رحمتی (متخلص به حصین) اثر تامل برانگیزی است و در گستره رپفارسی نظیر ندارد. ضمنا از معدود آثار حصین است که ردهبندی سنی ندارد و از این جهت نیز استثناء به حساب میآید.
اثر از سه پرده (وِرس) تشکیل شده که جملگی مبتلا هستند به ادبیات و هنر نویسندگی اما پرده آخر چیز دیگری است. یعنی وقتی که نوبت سعید میشود تا از بهشت به پرسشهای حصین در پردههای اول و دوم جواب دهد؛ چه جوابی و چه جواب دادنی ...
دیالوگ حصین با شنیدهها و مشهورات عوام درباره ظواهر بهشت آغاز میشود و تا انتهای پرده دوم پیش میرود. برخلاف انتظار، در خواب راحت قرار نیست اوصاف آن دنیا از زبان «سعید»ی شنیده شود که خودش ساکن آن دنیاست. مؤلف انتظار طبیعی مخاطب را برآورده نمیکند و ما اوصاف بهشت را از قول «حصین»ی میشنویم که هنوز اینجاست و آلوده به زندگی. بدین ترتیب آرتیست با تبر میزند وسط الگوریتم ذهن مخاطب و منطقِ استاتیکش را مختل میکند، به جرم تنزل تا حضیض عادت. اینجا باید پرسید: «آیا تصادفی خرق عادت کرد؟! یا حرکت اضافهای بود، محضِ خودنمایی؟! یا اینکه نه، انحراف از معیار، آگاهانه و در خدمت روایت رقم خورد؟!» جلوتر باید معلوم شود.
دیالوگ حصین در پرده دوم، انتقادی و نفسگیر است و چقدر هم دقیق و برخورنده اما هنوز دلسوزانه، سرپا و غیرتی، رذایل فردی و اجتماعی را به رویمان میآورد. حصین روایت انتقادیاش را از زندگی و اجتماع ارائه میدهد اما در قالب سوال از سعید. از «آن طرف» میپرسد اما «این طرف» را مینوازد. «اون ورام صحبت قدرته؟!» کنجکاوی حصین درباره غایت حیات به نقد اجتماعی و سیاسیاش ضمیمه شده تا به جای چهار پرده، شنونده سه پرده باشیم. این یک «ایجاز روایی» است؛ آگاهانه و منحصر به فرد.
تکنیک مؤلف و آرایهیِ روایی او، تماشاگرپسند است اما تصادفی نیست. در خدمت پرده دوم است تا «ریتم روایت» تند و حس مرکزی بهتر منتقل شود؛ «ترس» که خودش از تنگنای وقت و ناامنی نشأت میگیرد. تا آخر معلوم نمیشود چرا و چطور اما به هر حال سیمِ حصین و سعید یک آن وصل شده و هر لحظه ممکن است تماس میان این دنیا و آن دنیا قطع شود. هیچ تضمینی هم برای تکرارش وجود ندارد. پس باید وقت را تلف نکرد و میدان داد به ایجاز تا همه چیز را در هم بچپاند.
مهمترین کنجکاوی بشر، سردرآوردن پیش از موعد از غایت هستی و راه یافتن به غیب است. اگر چنین فرصتی دست بدهد، ما چگونه از آن استفاده میکنیم؟! حتما ما هم مثل حصین اصرار میکنیم: «از اون ور بگو ...».
حصین در «خواب راحت» یا در بستر هر امکان دیگری، چنین امتیازی نصیبش شده اما اینجا اتفاقی نامطلوب رخ میدهد. در جریان این لحظات نادر، کوتاه و ناامن، تلخیهای کشنده زندگی، پابرهنه میپرند وسط سوالهای حصین از سعید. شکوهها عملا نوبت او را ملّاخور میکنند. حصین ناتوان از مقاومت، تسلیم درد میشود و اجازه میدهد شکایت از زندگی جملاتش را ببلعد و دیالکتیک با بهشت به دردل با رفیق جینگ تقلیل یابد. دردِ حیات را بهتر از این نمیشود فریاد کشید. لاجرم باید بزرگترین فرصت را ذبح کرد تا صدای شکستن استخوانها گوش آسمان را بخراشد.
الان معلوم شد آنچه را که «ایجاز روایی» نامیدیم، همزمان به یک معنا «ایهام روایی» هم هست و ترجمان دو حس دور و نزدیک. به بیان دیگر ایجاز در روایت به ایهام در روایت انجامیده. اما چطور؟! از یک سو چنان که رفت «ریتم روایت» سرعت میگیرد تا حسِ ترس از ناامنیِ تماس، به شنونده تزریق شود و از سوی دیگر شکوه از رنجها، یک فرصت تاریخی را از حصین میدزدد تا نشان دهد مصائب طاقت فرسای حیات در جهان مدرن چقدر مهیب و مستبد هستند؛ «احساس یأس».
خلق این مقدار از جزئیات هدفمند و معنادار در خدمت روایت، حیرتانگیز، حاصل بلوغ هنرمند و بیتردید پیآمد یک تجربه باطنی است. همین جزئیات معنادار است که سوار بر شاهکار آهنگساز (در این نسخه) شنونده را از جا میکَنَد و دنبال خودش میکشد تا در خودش غرق کند.
▪️ادامه در پست بعدی
@ravi_heydari