#تاریخ_حوزه
⭕️..حاج احمد خادمی، خادمِ خانهزاد مرحوم آیتالله بروجردی و بزرگ شده بیت ایشان بود. ابتدا پدرش خادم آقای بروجردی بود، یعنی در سال ۳۲۸ زمانی که آقای بروجردی مجتهداً از نجف به بروجرد برگشت، آن موقع پدر حاج احمد، خادم ایشان بود. شنیدم آن زمان حاج احمد بچه بود و دنبال الاغ آقای بروجردی میدوید.
کسانی که با حاج احمد مرتبط بودند، اذعان داشتند که وی به آقای بروجردی ارادت داشت و اگر تشخیص میداد کاری به ضرر آقای بروجردی است، انجام نمیداد. لذا مورد اعتماد آقای بروجردی بود. دو نفر کارهای عمده آقای بروجردی را انجام می دادند و کاملاً مورد اعتماد ایشان بودند: یکی حاج احمد و دیگری حاج محمد حسین احسن. دومی مکلّا و خیلی اهل عبادت و امین آقای بروجردی در امور مالی بود.
حاج احمد خیلی با عرضه بود و بیشتر کارهای آقای بروجردی را انجام می داد. خیلی هم باهوش بود و وقتی پیغامهای آقای بروجردی را به شخصیتها میرساند، میدانست چگونه بیان کند. برای نمونه:
به آقای بروجردی اطلاع دادند که فردا قرار است مراسم آتش بازی برگزار شود و شاه هم قرار است در آن مراسم شرکت کند. آقای بروجردی خیلی ناراحت شد و حاج احمد را خواست و فرمود: شما همین امشب به تهران نزد صدرالاشراف برو. چون او صبحها بینالطلوعین بیدار است، او را ببین تا این قضیه اتفاق نیفتد.
حاج احمد میگفت: می خواستم با ترانسپورت بروم. گفتند نیم ساعت بعد حرکت میکند. لذا صبر کردم، وقتی به تهران رسیدم، بین الطلوعین به منزل صدرالاشراف رفتم. بیدار و پشت میزش مشغول نوشتن بود. به وی گفتم: میخواهم با شاه ملاقات کنم، برایم وقت ملاقات بگیرید.
صدرالاشراف گفت: من برای فردا عصر یا پس فردا (یعنی بعد از مراسم آتشبازی) وقت می گیرم.
گفتم: نه، آقا فرمودند اول وقت با شاه ملاقات کنم. می خواهم صبح با شاه ملاقات کنم.
صدرالاشراف قبول کرد و چند ساعت بعد تلفن کرد و وقت گرفت. با وی پیش شاه رفتیم. الآن تردید دارم خودش هم در جلسه حضور داشت یا خیر، ولی علیالقاعده با هم بودند.
چون وقت ملاقاتهای رسمی نبود، شاه با لباس خواب آمد. ابتدا شاه از احوال آقای بروجردی پرسید. گفتم: آقا ناراحت هستند. شاه گفت: بله، طبیعی است دیگر، ایشان پیرمرد است و سنّشان بالاست! گفتم: نه، غیر از این هم ایشان ناراحت هستند. شاه که میدانست، غرض از این ملاقات چیست و نمیخواست زمینه مساعدی برای طرح خواسته آقای بروجردی فراهم شد، گفت: خُب بله، مشاغل زیاد هم خسته کننده است و ما هم گاهی بر اثر کثرت کار ناراحت میشویم. گفتم: نه، اصولاً ایشان ناراحتاند. شاه گفت: آقا از چه ناراحت هستند؟ گفتم: آقا اطلاع پیدا کردهاند که امروز قرار است مراسم آتش بازی برگزار شود و اعلی حضرت هم قرار است در آن شرکت کند. شاه گفت: این که چیز مهمی نیست. آتش که چیز خاصی نیست. آقا برای چه ناراحت است؟ حاج احمد می گفت: وقتی دیدم شاه دارد مسامحه می کند و زیر بار فرمایش آقای بروجردی نمیرود. گفتم: آیت الله از این ناراحت است که آتشی که بیش از ۱۳۰۰ سال قبل به دست پیغمبر اکرم صل الله علیه و آله خاموش شده، مبادا منعکس شود که به دست اعلا حضرت روشن گشته! شاه قدری تلمّل کرد و به شخصی که آنجا بود گفت: بگویید من نمیآیم! قدری گذشت، شاه مجدّداً گفت: بگویید تعطیل شود!!
💢سخنرانی آیتالله شبیری زنجانی در نشست دورهای مجمع اساتید سطوح عالی و خارج حوزه علمیه قم، سال ۱۳۹۵
@antioligarchie