▪️| #بانویکثیف_29 |▪️
💫💫💫
💫💫
💫
چشمکی به کارگردان زدم و همینجور که به دوربین زل زده بودم دستمو روی سی نه ام گذاشتمو شروع کردم به مالـ یدن..
ریمل رو برداشتم و شروع کردم به مالـ یدنش روی....
ادموند اومد جلو و دستشو جلوم دراز کرد..
نگاه پر نیازمو دوختم بهشو خمار گفتم:
-ادموند..امشب میخوام من ببری روی آسمون..
چشمکی حواله ام کرد و دستشو انداخت
زیر پام و گذاشتم روی میز آرایش..
کش لباسمو تحـ ریک کننده و آروم آروم باز کرد..
دستمو پیش بردم و شکم شش تیکه اش رو لمس کردم...
کم کم دستم رو بردم سمت پسرشو محکم فشردمش..
آهی کشید و جـ ری لباسمو داخل تنم جـ ر داد..آهی کشیدم و کش شلوارک راحتیشو شل کردم..
لب پایینشو داخل لبم فشردم و با زبم شروع کردم خیـ س کردنش..
با دو دستش سیـ نه های برجـ ستمو فشرد و رو محکم فشار داد..
آخی زیر لب زمزمه کردم که وحشی شد و پاهامو تا حد امکان باز کردن و داداشون بالا..
زبونشو تا ته فرو برد.... که
جیغی از سر درد و لذت کشیدم..
با دست موهاشو کشیدم که وحشی شد وچیزمو محکم گاز گرفت..
اشک داخل چشمم جمع شد..بردم سمت تخت و پرتم کرد روش..
کارگردان و فیلمبردارها دنبالمون میومدن. سعی کردم اهمیت ندم و به ادموند نگاه کنم
زیر گوشم آروم گفت
-شلوارمو در بیار..زود باش..میخوام جوری تحـ ریکم کنی که جدای از فیلم تا صبح گشادت کنم..
پوزخندی زدم و کششو باز کردم..
آب دهنم رو قورت دادم و با دو دستم شلوارک و شرتش رو همزمان کشیدم پایین..
با دیدن اون حجم از پسرش آب دهنم راه افتاد..لیـ سی روش زدم دستمو دورش حلقه کردم..
سرشو کردم داخل دهنم و مک زدم..
وحشیانه با دو دستش کوبید روی شونه هامو خوابوندم روی تخت..
-69میشم خانومی..
و خوابوندم رو خودش..نشستم روی صورتش و خودمو خم کرد روش و دستمو دور پسرش حلقه کردم..به قدری دراز وبزرگ بود که انگشتام به سختی به هم میرسیدن..
پسرشو تا حد امکان کردم داخل دهنم ..طوری براش میخوردم که همونطور که داشت برای من میخورد آه و ناله اش بلند شده بود..
https://t.me/joinchat/AAAAAEaOO8yRGkpf4yXyuQ
💫
💫💫
💫💫💫
💫💫💫
💫💫
💫
چشمکی به کارگردان زدم و همینجور که به دوربین زل زده بودم دستمو روی سی نه ام گذاشتمو شروع کردم به مالـ یدن..
ریمل رو برداشتم و شروع کردم به مالـ یدنش روی....
ادموند اومد جلو و دستشو جلوم دراز کرد..
نگاه پر نیازمو دوختم بهشو خمار گفتم:
-ادموند..امشب میخوام من ببری روی آسمون..
چشمکی حواله ام کرد و دستشو انداخت
زیر پام و گذاشتم روی میز آرایش..
کش لباسمو تحـ ریک کننده و آروم آروم باز کرد..
دستمو پیش بردم و شکم شش تیکه اش رو لمس کردم...
کم کم دستم رو بردم سمت پسرشو محکم فشردمش..
آهی کشید و جـ ری لباسمو داخل تنم جـ ر داد..آهی کشیدم و کش شلوارک راحتیشو شل کردم..
لب پایینشو داخل لبم فشردم و با زبم شروع کردم خیـ س کردنش..
با دو دستش سیـ نه های برجـ ستمو فشرد و رو محکم فشار داد..
آخی زیر لب زمزمه کردم که وحشی شد و پاهامو تا حد امکان باز کردن و داداشون بالا..
زبونشو تا ته فرو برد.... که
جیغی از سر درد و لذت کشیدم..
با دست موهاشو کشیدم که وحشی شد وچیزمو محکم گاز گرفت..
اشک داخل چشمم جمع شد..بردم سمت تخت و پرتم کرد روش..
کارگردان و فیلمبردارها دنبالمون میومدن. سعی کردم اهمیت ندم و به ادموند نگاه کنم
زیر گوشم آروم گفت
-شلوارمو در بیار..زود باش..میخوام جوری تحـ ریکم کنی که جدای از فیلم تا صبح گشادت کنم..
پوزخندی زدم و کششو باز کردم..
آب دهنم رو قورت دادم و با دو دستم شلوارک و شرتش رو همزمان کشیدم پایین..
با دیدن اون حجم از پسرش آب دهنم راه افتاد..لیـ سی روش زدم دستمو دورش حلقه کردم..
سرشو کردم داخل دهنم و مک زدم..
وحشیانه با دو دستش کوبید روی شونه هامو خوابوندم روی تخت..
-69میشم خانومی..
و خوابوندم رو خودش..نشستم روی صورتش و خودمو خم کرد روش و دستمو دور پسرش حلقه کردم..به قدری دراز وبزرگ بود که انگشتام به سختی به هم میرسیدن..
پسرشو تا حد امکان کردم داخل دهنم ..طوری براش میخوردم که همونطور که داشت برای من میخورد آه و ناله اش بلند شده بود..
https://t.me/joinchat/AAAAAEaOO8yRGkpf4yXyuQ
💫
💫💫
💫💫💫